ننه

ساخت وبلاگ

هفته قبل سالگرد شهادت مادر بزرگم بود...

مادر بزرگي كه نبودنش را خيلي احساس مي كنيم.

مادرم مي گويد:" اگر كسي مادر داشته باشد بيشتر بين قوم و خويش احترامش مي كنند..."

خدايا!

مادرم را برايم حفظ كن...

ساعت سه و نيم نيمه شب بود كه از خواب بيدار شدم و ديدم مادرم مقابل تلوزيون نشسته و "هم اكنون خانه ي خدا" را تماشا ميكند...

ارتباط مستقيم خانه ي خدا را نشان مي داد...همه احرام پوشيده و گرداگرد خانه ي خدا طواف مي كردند...مادرم اينها را ميديد و زار زار گريه مي كرد...

همان شب درست شب شهادت مادربزگم بود كه مادر حال عجيبي پيدا كرده بود.

راستش حسرت صدا زدنش بر دلم مانده... اما گاهي وقتها كه با او حرف ميزنم اوا" ننه" صدا ميكنم... اخر فكر ميكنم كلمه ي "ننه" مقدس است...

همانگونه كه مادرم تا سر قبر ننه ميرود اولش پايين قبرش را يعني پايش را مي بوسد...

دلم براي مادرم مي سوزد كه مادر ندارد...

...................................................

دلنوشته اي بيش نبود...

تفحص نور...
ما را در سایت تفحص نور دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : tafahhosenoor بازدید : 51 تاريخ : دوشنبه 22 آبان 1402 ساعت: 14:27